من همیشه کمرنگ بودم ، واقعا نمیدونم چرا ! هیچ وقت تلاش نکردم هیچ چیزیو به کسی ثابت کنم ، هیچ وقت ولوم صدام بالا نرفت که بگم منم هستما . چند روزی بود که مریض بودم ولی هیچ کدوم از دوروبریام متوجه نشدن ، یعنی من فکر میکردم میدونن ، ولی نمیدونستن، خورد تو ذوقم ، حس کردم چقدر کمرنگ تر شدم ، حالا دیگه هیچ کی حواسش به من نیست ! (این جمله whisper میشد جالب تر بود ) ۰
چند ساعتِ پیش فکر کردم به یه کلمه که خیلی به این روزای من بیاد ، قطعن کمرنگ بهترین توصیف بود.
من همیشه کمرنگ بودم ، واقعا نمیدونم چرا ! هیچ وقت تلاش نکردم هیچ چیزیو به کسی ثابت کنم ، هیچ وقت ولوم صدام بالا نرفت که بگم منم هستما . چند روزی بود که مریض بودم ولی هیچ کدوم از دوروبریام متوجه نشدن ، یعنی من فکر میکردم میدونن ، ولی نمیدونستن، خورد تو ذوقم ، حس کردم چقدر کمرنگ تر شدم ، حالا دیگه هیچ کی حواسش به من نیست ! (این جمله whisper میشد جالب تر بود ) ۰
چند ساعتِ پیش فکر کردم به یه کلمه که خیلی به این روزای من بیاد ، قطعن کمرنگ بهترین توصیف بود.
عصبانی هستم، از خودم.
از سر به زیر بودنم.
از سکوت کردنم.
از قانع بودنم.
از بخشیدنهای پشت سر هم.
از دادن، بدون گرفتن.
آدم وقتی فقط میبخشد، فقط دوست میدارد، و در زمانی که احتیاج دارد حمایت نمیشود، دوست داشته نمیشود، تعادلش را از دست میدهد.
از این به بعد دوست داشتنهایم را هم میشمارم.
من همیشه کمرنگ بودم. هیچوقت حتی وقتی منبری برای حرف زدن داشتم چیزی برای گفتن پیدا نکردم. همیشه حاشیه امن و فراموششده خودم را حفظ کردم. من الهه دنیاهای فراموششدهم. همانهایی که رد کمرنگی در خاطراتمان باقی گذاشتهند.
دانلود آهنگ جدید میثاق مصباح به نام کمرنگ
Текст песни Kamrang Misagh Mesbah
عطرت پیچیده خاطراتمونم رامهСложный запах наших воспоминаний
دلخورم ازت اما هنوز فرق میکنی با همهЯ раздражен с вами, но вы все равно отличаетесь от всех остальных
متن آهنگ میثاق مصباح کمرنگ
ادامه مطلب
به یادت قانعم حتی! خیالت را نگیر از من ...دلیل بودنم! حسِ محالت را نگیر از من!
تو بودی که دل من را خودت پرواز میدادی!پناهِ آخری ای عشق، بالت را نگیر از من!
شبیه قهوهء تلخی که میارزد به نوشیدن،که باب میل این جانی! تو فالت را نگیر از من!
مگر از عشق جز دوری به ما چیزی شده قسمت؟!ولی با این همه عشقِ وَبالت را نگیر از من!
" تنفس از هوایی که تو کردی باز دم از خود،به یادت قانعم حتی! خیالت را نگیر از من!"
امروز بحث این بود که شخصیت کیا ضعیف و وابسته و ایناست و فهمیدم من هر چیزی که هستم با همهی ضعفها و اینها شخصیت قویای دارم. نسبت به دختر بودنم. سینگل بودنم. ۲۲ ساله بودنم. حتی نسبت به اینا هم نه. کلا. همیشه خودمم. با اینکه حرف بقیه برام مهمه ولی بخاطر بقیه خودم رو عوض نمیکنم بلکه بقیهای پیدا میکنم کنارشون آرامشم بیشتر باشه و این برام خیلی ارزش داره. کلی مچکرم خدا بابت این. و کلی مچکرم از مامان بابا و امیررضا بابت این که یه طوری باهام برخورد
دانلود اهنگ جواب زنده بودنم مرگ نبود کامل (محسن چاووشی) با لینک مستقیم
دانلود اهنگ محین چاووشی بنام جواب زنده بودنم مرگ نبود
در این مطلب از وبلاگ یک موزیک اهنگ جدید و بسیار زیبای محسن چاووشی با نام جواب زنده بودنم مرگ نبود همراه با متن و همچنین بصورت کامل برای علاقمندان قرار داده می شود
متن اهنگ جدید محسن چاووشی
ادامه مطلب
غریبه از تو، غریبه با خودم. دور افتاده از تمامِ خود بودنم. توی پیچ ها و مسیر هایی نامربوط و جدید. توی یک رقابتِ ناخواسته کثیف، توی داستانی نانوشته سر برآورده ام و آنجا، با گیاهی معمولی چندان تفاوتی نخواهم داشت. توی این داستانِ "اهمیت نداشتن". یک جور هایی کمرنگ تر از قبل و نامرئی، قدم می زنم با کفش هایم، اگر بفهمی. خالی از حماسه روی خطی صاف، خالی از تمامِ خود بودنم. از یاد بردن خاطرات و آدم دیگری شدن، برایت همه ی اینها کافی نیست؟ کمتر مخاطب شدنت ا
فرار میکنم از این موقعیتتلاش های مصر و مکررش برای بوسیدنو همزمان زمزمه های "خیلی دوستت دارم"نه طاقت ماندن دارم و نه پای رفتننه اینجانه آنجامعجزه لازم دارم................تو قرار بود معجزه کنی واسم، معجزه ای به اندازه ی بزرگیتپس چرا بدتر کردی
........
دیگه نمیتونم حتی ببوسمشیه چیز خیلی کوچیکیا شایدم بزرگمتاسفمواسه انقدر بد بودنمواسه قدرتو ندونستنبه خدا نمیدونم باید چکار کنمخیلی متاسفم واسه همه چیزواسه بودنم تو زندگیت...............جهان من آشوب است
حس اون کسی رو دارم وارد یه غار تنگ شده . و هرجی جلو تر میره مسیر لیز تر و پرشیب تر میشه . اول که وارد غار شده ، به امید یه گنج خیلی با ارزش وارد شده . اما هرچی میره جلوتر ، فکر و خیال گنج با ارزش کمرنگ تر و کمرنگ تر میشه . اما مشکل فقط گنج نیست ، مسیر غار داره لیز تر و لیز تر میشه و با هر قدم اشتباهی که برمیداره ، لیز میخوره و چند قدم به عقب برمیگرده . و این کار حسابی کلافهش کرده . وقتی لیز میخوره ، عصبی میشه و دست و پا میزنه اما فایده ای نداره
برای مانتو مجلسی چه رنگ هایی مناسب است؟سفیدکرمیصورتی کمرنگآبی کمرنگلیموییمانتوهای
رنگ روشن برای مجلس بسیار مناسب هستند مخصوصا اگر بلند و کار شده باشند،
مانتوهای آستین کلوش و بلند وقتی با کفش پاشنه بلند ست شوند استایل فوق
العاده ای به شما
میدهند.
ادامه مطلب
آیا باردار هستم؟
تاخیر در قاعدگی، می تواند اولین نشانه بارداری باشد. در این مواقع معمولا خانم ها از تست های خانگی بارداری یا همان بِی بی چک استفاده می کنند. اگر نشانه های اولیه بارداری مثل خونریزی لانه گزینی را نیز داشته باشید، حتی لازم است که قبل از عقب افتادن قاعدگی تان، از تست بارداری خانگی استفاده کنید.
برخی از بی بی چک ها حساس تر از انواع دیگر هستند و می توانند وجود بارداری را چند روز پیش از عقب افتادن قاعدگی نیز نشان دهند. اما بعد از ا
هوالرئوف الرحیم
مامان چون خواهر نداشت، وقتی دید بچه اولش دختره، خیلی دلش می خواست دخترش خواهر داشته باشه که خدا لطف کرد و من رو بهش داد.
اما هدفی که از خواهر داشتن قرار بود به من و اون برسه، هر روز داره کمرنگ و کمرنگ تر میشه و اول من و بعد اون جایگاه حمایتگری و خواهری رو برای هم داریم از دست می دیم. بخاطر رفتارهای جدیدش و ادعا های جدیدش و انتخابهای جدیدش من که به کل ازش کناره گیری کردم و اون هم یواش یواش...
سر رضوان اصلا اخلاقش اینطوری نبود. ولی
چند وقت پیش یوی از دوستام یک لباس پوشیده بود که استین های پفی با گلدوزی های چین چینی داشت کلی براش ذوق کردم و گفتم وای لباست خیلی قشنگه من عاشق لباس های چین چین و پف پفم! که پوزخندی زد گفت تو هم چنان تو ۵ سالگیت موندیا من ۵ سالم بود لباس چین چینی دوست داشتم...
نمیخوام غر بزنم که چرا و فلان...امشب بازم تکرار شد داشتم قربون صدقه مامانم میرفتم طبق معمول :/ همیشه به تعداد تارهای موهام قربون صدقه مامانم میرم و میبوسمش و مامانم معتقده من عقل ندارم و گفت
تعریف:
تایید طلبی یعنی انجام رفتاری با زیر بنای مهر طلبی
علت :
در زمان کودکی منو به خاطر ماهیت انسان بودنم دوست نداشتند بلکه به خاطر ؛نمره بیست دوست داشتند ، به خاطر نقاشی خوب دوست داشتند ، کسی نگفت در هر صورت تو باارزشی چه نمره خوب بگیری ، چه نگیری
منم شروع کردم به انجام کارها ورفتارهایی که باب میل دیگران بود تا از این طریق توجه و تایید و محبت آنها را به دست آورم
دلیل دوم
تعریف:
تایید طلبی یعنی انجام رفتاری با زیر بنای مهر طلبی
علت :
در زمان کودکی منو به خاطر ماهیت انسان بودنم دوست نداشتند بلکه به خاطر ؛نمره بیست دوست داشتند ، به خاطر نقاشی خوب دوست داشتند ، کسی نگفت در هر صورت تو باارزشی چه نمره خوب بگیری ، چه نگیری
منم شروع کردم به انجام کارها ورفتارهایی که باب میل دیگران بود تا از این طریق توجه و تایید و محبت آنها را به دست آورم
دلیل دوم :
ع
امشب حس تنهایی ب شدت سراغم اومد
هرجا هرجا هررررجای زندگیم ک خدا کمرنگ شد ب همون اندازه تشویش اومد سراغم
حال بد امشبم متاثر از کسالت فیزیکیم و اشفتگی روحی و البته استرس و سردرگمی شدیدم برای پایان نامه س. میدونم
ولی زندگی بدون خدا تنها چیزیه ک لهم میکنه
از داشتن کسی نا امید شدم قبول
سعی کردم ب ایندم بیخیال بشم و بسپارم دست خدا و انقدر برنامه ریزی بی جا نکنم قبول
دور شدن از دوستام باعث شده نتونم برا خودم اوقات فراغت بسازم قبول
ولی هیچی ب اندازه ک
پوستی زبر دارد.
اگر آن را از نزدیک بو کنید، عطر خوبی دارد و بوی خوشایندی می دهد.
سر طالبی، آنجا که شبیه دکمه به نظر می رسد، اندکی نرم تر است (مواظب باشید همه قسمت ها نرم نباشد چون در این صورت احتمالا از رسیدگی هم گذشته و در حال ترشیدن است).
یا رنگی زرد و فقط اندکی متمایل به سبز دارد؛ یا زردی آن کمرنگ و کرم مانند است.
خطوط آن سبز کمرنگ است (خطوط سبز با تیرگی بیشتر، معمولا نشانه ماندگی محصول در مغازه است).
خواب بیا لطفا..
شهر این موقع شب تو سکوت قشنگی بود
چقدر همیشه گشت زدن نصف شب رو دوس داشتم
با همه ی نامیزون بودنم سعی کردم کنار بچه ها بهمون خوش بگذره..
سعی می کنم فرار کنم از همه چیز..من آدم جنگ نیستم مخصوصا حالا وبا این توان واین جسم ناتوان..
ناسا بهمنظور بزرگداشت ۳۰ سالگی نقطهی آبی کمرنگ، یکی از بینظیرترین عکسهای فضایی ثبتشده تاکنون، نسخهای بازسازیشده از آن را منتشر کرد.
فضاپیمای وویجر ۱ در ۱۴ فوریهی ۱۹۹۰، یکی از عکسهای نمادین عصر فضا را ثبت کرد. این تصویر که نقطهی آبی کمرنگ نام دارد، کرهی زمین را از فاصلهی تقریبا چهارمیلیاردکیلومتری بهعنوان لکهای ریز در فضای بیکران و در میان نواری از روشنایی ایجادشده براثر نور خورشید نشان میدهد.
ادامه مط
یادمه یه بار تقریبا سه روز شد که خبر نداشتیم ازهم.
پیام داد عجب ج..ده ای هستی.
قبل ترش سه روز یه بار همو میدیدم
قبل تر ترش هرهفته یا هر دو هفته پیش هم میخوابیدیم تا نزدیکای صبح حرف حرف حرف..
حالا الان تقریبا دو هفته اس ندیدمش، پیامم شاید سه چهار روز یه بار در حدِ خوبی؟
میدونی آدم دلش واسه قبلناش تنگ میشه.
آدم دلش واسه باهم بودناش تنگ میشه.
میدونی، کمرنگ شدن رابطه درد بدتریه تا تموم شدنش.
وقتی آروم آروم زندگیامون از هم فاصله میگیره، دیگه لحظه ی سوگ
آیا باردار هستم؟
تاخیر در قاعدگی، می تواند اولین نشانه بارداری باشد. در این مواقع معمولا خانم ها از تست های خانگی بارداری یا همان بِی بی چک استفاده می کنند. اگر نشانه های اولیه بارداری مثل خونریزی لانه گزینی را نیز داشته باشید، حتی لازم است که قبل از عقب افتادن قاعدگی تان، از تست بارداری خانگی استفاده کنید.
برخی از بی بی چک ها حساس تر از انواع دیگر هستند و می توانند وجود بارداری را چند روز پیش از عقب افتادن قاعدگی نیز نشان دهند. اما بعد از ا
این
کارت ویزیت به صورت لایه باز وکتور با کیفیت بسیار عالی و قابلیت ویرایش
کامل در نرم افزارهای گرافیکی است. از این طرح لایه باز می توانید در طراحی
انواع کارت ویزیت های شخصی،اداری، شرکتی و سایر مشاغل استفاده کنید.
دانلود
ریاضی،کارت ویزیت تدریس خصوصی زبان انگلیسی،کارت ویزیت تدریس خصوصی
فیزیک،کارت ویزیت تدریس زبان،کارت ویزیت تدریس پیانو،کارت ویزیت
تذهیب،دانلود کارت ویزیت تذهیب،کارت ویزیت طرح تذهیب،کارت ویزیت
ترنسپرت،کارت ویزیت تر
چرا وبلاگ حال و هوای قدیم را ندارد؟ اینجا منقضی شده یا من حرفهایم تمام شده؟شاید هم صفت "ماندنی" بودنم را از دست دادهام.
پ.ن: آشغال را همیشه باید دور ریخت. از خانه، از ماشین و گاهی از زندگی.
گاهی اوقات حالم از خودم بهم میخورد که در تشخیص لاشیها، اینقدر دیر عمل میکنم. :))
موزیک زیبای دکتر محمد اصفهانی به نام بیش از هوا
دانلود آهنگ بیش از هوا از محمد اصفهانی
Download Music Bish Az Havaa By Mohammad Esfahani On Fazmusic
متن آهنگ محمد اصفهانی بیش از هوا
شعر قشنگ بودنی از تو به خود رسیده ام آیینه ای و روشنی خودم رو در تو دیده ام
تویی که خلوت منو ستاره بارون میکنی برای تنهایی من آغوشتو وا میکنی
بیش از هوا بیش از نفس محتاج با تو بودنم شوق دوباره دیدنت دلیل زنده موندنم
بیش از هوا بیش از نفس محتاج با تو بودنم شوق دوباره دیدنت دلیل زنده موندنم
نش
عشق اونه که خود فزاینده ست، در بود... در نبود... که هر کار کنی، که هر کار نکنی، بیشتر می شه.
که دل کندن نتوانی و توانستن نخواهی!
که دلت هر لحظه ی نبودنش براش پر می زنه، که هر لحظه ی بودنش غنج می ره و پره از شادی...
که پختگی و حل شدن در عشقم آرزوست... :)
که پر زدن و پرنده ی آسمونِ آبیِ تو بودنم آرزوست... :)
.
.
.
ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم، ای بی خبر ز لذت شرب مدام ما
هیچ میدانستید هیچ مدینهی فاضلهای این ور دنیا وجود ندارد؟ در واقع هیچکجا وجود ندارد!
مدینهی فاضله از تفکر سیاه و سفید میآید که القا میکند ما در بدبختی و جهل مرکب، ابدالدهر ماندهایم و آن ور دنیا همه در بینش عمیق و خوشبختی غلت میزنند، که نظام آموزشی ما رفتارنگر و رقابتی و ... است و آن ور دنیا همه انساننگر و نه تنبیه-نه تشویق، که سیستم حمل و نقل ما دیزلی و هندلی است و آنجا ساعت حرکت اتوبوسها از پیش ثبت شده و هرگز یک دقیقه جابجا
شده اینقدر دلتان تنگ بگیرد که حس کنید دیگر امانی باقی نمانده باشد برایتان؟ نمیدانم ، سخت دلگیر شدهام . سخت از خودم دلگیر شدهام و سخت دارم تمام زخم ها را با آثارشان با جزئیات دردهایشان به یاد می آورم ، یک جور خود آزاری محسوب میشود این کار ؛ مگرنه؟! دلم معجزه .. نه ، پشیمان شدم دلم معجزه نمیخواهد . دلم میخواهد بلند شم و دیگر خودم را شرمنده نبینم ، دیگر مغموم نبینم . دلم سخت تنگ است ولی معجزه .. ته دلم ، گوشه ی آن بطن راست یک معجزه ی کوچک میخواهد . ی
[ یا من لایرجی الّا فضله
ای آنکه به چیزی جز فضلش امیدی نیست]
در نیمهدوم بیستویک سالگیام با مفهومی مواجه شدم که همیشه در زندگیام حضور داشت اما متوجهش نبودم، انگار زیاد به چشمم نمیآمد. در نیمه دوم بیستویکسالگی، درست وقتهایی که از بعد از نماز صبح بیدار میماندم دیدمش؛ دیدم که چقدر عجیب و خوب و دوست داشتنیاست. اول اسمش را گذاشتم " قابلیت اضافه کردن پنیر پیتزا به وقت" یعنی از بعد نماز صبح که بیدار میماندم میتوانستم درس بخوان
هی مینویسم هی پاک میکنم. هی مینویسم هی منتشر نمیکنم.
یه عالمه سیاهی تو مغزم منفجر شده.
کاش منم مثل گوسفندهای دور و برم به گوسفند بودنم پی نمیبردم هیچ وقت. سرمو مینداختم پایین انقدر یونجه میخوردم که در ثانیه میتوپیدم یا انقدر از گشنگی مععع مععع میکردم که جونم دربیاد.
از اسبابهای شرمندگی یکی اینکه ملاقاتتان میکنم اما نه نام شما را میپرسم نه نام خودم را میگویم. نگاه میکنم فقط، یا گوش میدهم. به همین شیوه نه سال کلاس ردیف رفتم و هر هفته یا هر دو هفته شش تا دوازده همکلاسی دیدهام که بهجای خودشان به سنتور زدنشان گوشکردهام، شناسهشان این بود که چه دستگاهی میزنند، یا استاد چه گفت بهشان، با چطور ساز میزنند، و یا کیها و چندبار در ماه میآیند. از این میان فقط پنج یا شش اسم یادم مانده و امروز دید
از جمله دوست داشتنی ترین مکالمه هام در حال حاضر اون قسمت از Big Bang Theory هست که Sheldon می گه من داشتم زندگیمو می کردم. شما منو ویروسی کردید با به فکر بودنم، حمایت کردنم، .... ، دچار احساس شدم. حالا وضعم اینه. اون موقع ها خوشحال تر بودم، بعدم می گه البته اون موقع ها احساس نداشتم، پس کی می دونه؟
* گاهی ذهنم خیلی زیاد شلوغ میشه.. انقد شلوغ که نمیدونم واسه هر فکری که تو ذهنمه باید چیکار کنم و چه تصمیمی بگیرم! این روند تا جایی پیش میره که همهی فکرام گره میخورن بهم و نهایتا پرتشون میکنم یه گوشه و خودمو میزنم به اون راه.. انگار نه انگار که اصلا چیزی بوده:/
* بعضی وقتا یهو یه اتفاقاتی میفته که واقعا نمیدونم باید براشون چیکار کنم و هرچقدر خودمو به در و دیوار میکوبم بازم نمیدونم چه کاری انجام بدم که درست باشه!
میدونم اشتباهه ولی همیشه
گالری گوشیم رو نگاه می کنم و دلم ضعف میره برای روزهای آی دا بودنم
آی دای کتابخون و خوره ی فیلم و آشپز و دیزاینر بشقاب و دوچرخه سوار.
نکنه خودمو یادم بره؟
+ نگارش اولیه cv تمام شد و آخ که چقدر حس میکنم بار سنگینی رو از دوشم پایین گذاشتم!
+برای شروع فردا ذوق دارم ^-^
راستش چون سرگرمی های خیلی کمی دارم،
تنها وقت گذرونی م وبلاگ خوندنه.
کاشکی مثل 10 سال پیش، هر بار وقتی صفحه ی وبلاگ رو باز می کردم، کلی مطلب جدید برای خوندن بود.
اینستاگرام و کانال و... باعث شده وبلاگ نویسی کمرنگ بشه.
بلاگرهای موفق دیروز، اینستاگرامرای امروزی هستن
اما این کجا و اون کجا.
قبل ها وبلاگ زیپ و زیگ زاگ رو میخوندم. که بعد دیگه ننوشت. حتی تو اینستاگرام هم کمرنگ شد. (صاحب گالری سینز)
از وبلاگ های دیگه، پیچ و مهره بود که طرفدارش بودم. الان ای
یک حرفهایی می ماند بیخ گلوی آدم
می ماند و فریاد هم نمی شود
می ماند و بغض هم نمی شود
بغض یواشکی حتی
بغض آخرِ شب توی رختخواب که اشک شود آرام
می ماند بیخ گلوی آدم، هیچ چیزی نمی شود اصلا
می ماند و یک خنده هایی را، یک لذتهایی را کمرنگ می کند
می ماند و سایه می اندازد روی هر چه بعد از این…
مدتی که کلا فعال نبودم در واقع کلا زندگیم فعال نبود
به هم ریختگی هایی داشتم
مشکلی نبود
بهم ریختگی بود
رفع شده خداروشکر
خداروشکر هنوز بیشتر از نصف ماه رمضان مونده و وقت هست استفاده کنم از این فرصت خونه بودنم
ببخشید کامنت دادید و جواب ندادم
امیدوارم از این جا به بعد برنامه ها عالی پیش بره
به امید خدا
این روز ها ساختار و معنای همه چیز در ذهنم بهم ریخته حواسم پرت چیز هایی میشود که نمیدانم برایم همه چیز در عین تکرار عجیب شده انگار دلم نمیخواهد حتی دنبال این باشم که چرا نبودنم با بودنم به معنای واقعی کلمه یکیست چرا حتی انگار نیستم انگار نفس نمیکشم
ته ذهنم مرور میکنم که خب اهمیتش چه میتواند باشد لابد همان هیچ همیشگی
هر وقت که هرکس در زمان مناسب تصمیم درست رو نگیره .. بعدا یه خروار احساس بد میاد خرخره ادم رو میگیره هی با خودم میگم تا کی قراره ادم خوبی بودن نقش من از زنده بودنم باشه، تا کی میخوای این اسب چموش رو سفت بچسبی و حبس اش کنی که نیاد جای عشق و محبت رو بگیره ... تا کی باید خدایی که توی این همه در به دری و واماندگی بشری که باید در نهایت عجز خودش رو داد بزنه اون بالا به نظاره زجر بردن یه سری بنده نما هاش مثل خودم و یه سری بنده های مخلص خودش باشه ... تا کی با
همیشه به حواس پرت بودنم علی رغم حافظه خوبم افسوس خوردم!
مورد های بسیاری برام اتفاق افتاده که دلیل اصلیش جواس پرتیم بوده.
اخریش همین چند وقت پیش وباز گذاشتن گاز بود!
دیشب بعد از یک روز پرکار به علت اینکه شب قبلش هم خوب نخوابیده بودم تصمیم گرفتم زود بخوابم.
ادامه مطلب
دانلود آهنگ جدید محمد اصفهانی بیش از هوا
دانلود آهنگ محمد اصفهانی به نام بیش از هوا کیفیت ۱۲۸ و ۳۲۰ ، با لینک مستقیم ، همراه با پخش آنلاین و متن آهنگ
دانلود آهنگ فوق العاده بیش از هوا با صدای محمد اصفهانی از جوان ریمیکس
Download New Music Mohammad Esfahani – Bish Az Havaa
متن آهنگ بیش از هوا از محمد اصفهانی
شعر قشنگ بودنی♪♪ از تو به خود رسیده ام ♪♪
Az To Be Khodam Reside Am
♪♪ آیـینه ای و روشنی ♪♪
Aeeineeio Roshani
♪♪ خـودم رو در تو دیده ام ♪♪
Khodam Ro Dar To Dideam
تویی که خلوت منو سـتا
جرات راه رفتن توی تاریکی رو داشته باش ...
× به آسمون نگاه کردم چه قدر رنگش مبهم بود
انگار رنگی نبود
چراغ ها بودن
خیابون ها بودن
همه چیز بود و منم بودم
فقط بودم
بدون هیچ فکری
خالی
بودم
بودم و نباید از بودنم می ترسیدم
اون من بودم!
× هر آااادمی هررر آدمیی یه نقطه ضعف عجیب و مهلک داره که می تونه کله پاش کنه.
منم همینطور!
زهرای بابا سلام
یازده ماه پیش همین دقایق بود که تو را ازدست دادم. دقیقه هایی تلخ و شوک آور. بین هوا و زمین بودم. نور شدیدی اطرافم را گرفته بود و هیچ چیز نمی فهمیدم. بین همه بودم اما جدا و شناور. همه را می دیدم و با همه حرف می زدم حتی بغلم می کردند اما انگار در هوایی متراکم جدا شده بودم. این که چطور شد از دستت دادم هر روز کمرنگ و کمرنگ تر می شود جز لحظه ای که بغلت کردم و دیدم که که رفته ای. رفته ای برای همیشه.
چه می شد اگر نمی رفتی بابا جان! چقدر تحمل جد
شما شاید ندونید ولی من رابطه به شدت حسنه ای با پیشنویس کردن نوشته هام دارم :) اوپس! واقعا حس رقت انگیز بودن دارم یک وقتایی!
جدا من عاشق یک به بعدم! یه تلفیقی از منطق و جنون و شادی و رنج و امیدواری و ناامیدی احساس میکنم که جالبه.
و اینکه از درجه سنسیتیو بودنم کاسته شده و این خوبه! چون میتونم رو کارم متمرکز شم.
همین دیگه. نوشتنم نمیاد.
برای با تو بودن همه راکشتم
کودک درونم را کشتم
شهوت درونم را کشتم
احساسم را کشتم
انسان بودنم را کشتم
آرزوهایم را کشتم
آدم های اطراف را کشتم
همه را کشتم
هیچکس در قلب من زنده نیست
قلب من تهی است
تهی از همه چیز
میدانستم تو آنقدر بزرگی که در قلب اشغال شده جا نمیگیری
آیا میتوانم تورا در قلبم داشته باشم؟
.
.
.
.
پ.ن : مخاطب خدا هست فکر بد نکنین
آیا باردار هستم؟
تاخیر در قاعدگی، می تواند اولین نشانه بارداری باشد. در این مواقع معمولا خانم ها از تست های خانگی بارداری یا همان بِی بی چک استفاده می کنند. اگر نشانه های اولیه بارداری مثل خونریزی لانه گزینی را نیز داشته باشید، حتی لازم است که قبل از عقب افتادن قاعدگی تان، از تست بارداری خانگی استفاده کنید.
برخی از بی بی چک ها حساس تر از انواع دیگر هستند و می توانند وجود بارداری را چند روز پیش از عقب افتادن قاعدگی نیز نشان دهند. اما بعد از ا
صبح هوا اسفندی شد
شب به یاد عمه هاجر، فکر کردن به جزییات او. شال بزرگ ترکمن، النگوهای پهن طلایی کمرنگ، نحوهی بغل گرفتنش موقع روبوسی، یک ماه زندگی با او در خانهمان، صدایش، ترکی صحبت کردنش، پاکتهای سیگارش، خانه اش، شمارهی تلفنش، دردهایی که کمتر کسی میفهمید.
دانلود آهنگ جدید آرون افشار به نام مادر
آهنگ زیبا و خاص در موزیکِ تو : ♫ دانلود آهنگ مادر
Download New Music BY : Aron Afshar | Madar With Text And 2 Quality 320 And 128 On Musiceto
متن آهنگ مادر آرون افشار
♬♬♬
مادرم حرفی بزن که تشنه لالایی ام من که جان میدم برایت همدم تنهایی اممن همیشه کودکم آغوش تو جای من است من اگر خوبم دعایت پشت دنیای من استبوسه بر دستان گرمت میزنم شاه دلم با حضورت خانه روشن میشود ماه دلمهرچه میخواهد دلم پیش تو پیدا میشود این همه خوبی چه جوری در دلت جا میشود
تک
صبح هوا خوب و بهاری و خنک و َشبیه اسفند بود.
شب به یاد عمه هاجر، فکر کردن به جزییات او. شال بزرگ ترکمن، النگوهای پهن طلایی کمرنگ، نحوهی بغل گرفتنش موقع روبوسی، یک ماه زندگی با او در خانهمان، صدایش، ترکی صحبت کردنش، پاکتهای سیگارش، خانه اش، شمارهی تلفنش، دردهایی که کمتر کسی میفهمید.
امروز بعد از ظهر که به خانه برگشتید نگاه کردم؛ روی ارسی های مشکی پاشنه بلندتان اندازه روزهای پیش خاک ننشسته بود. کمتر راه رفتید؟بند لعنتی بارانی کرم رنگتان هم که همیشه اجازه دارد کمر شما را محکم بغل کند، گره اش با موقعی که صبح از خانه در آمده بودید تفاوت داشت. بالا هم رفتید؟به صورتتان نگاه کردم، لبهایتان قدری از صبح کمرنگ تر شده بود که طبیعی است، زبان که میزنید کمرنگ میشود. خیالم راحت شد. آخر بوسه رنگ را به گوشه ها سرایت داده و چینهای سطح لبه
شونههای کوچیکم خستهس.
گرفتارم و دلم زار زار گریه کردن میخواد و اعتراف به هیچی بودنم.
شونههای کوچیکم خستهس.
دلم میخواد زار بزنم...
دلم یک گریهی آسمانی تر از فکرهای مشوش این روزها میخواد...
میخوام موقع خواب دنیام رو و عزیزانم رو به تو بسپارم.
شونههای کوچیکم خستهس...
خدا رو شکر که ماه رجبِ عزیز هست این ایام...
دارم فکر میکنم که هیچکس من رو نمیفهمه و زودتر دلم میخواد یکی پیدا شه که وقتی دارم باهاش حرف میزنم تاییدم کنه،ادامه بده و وسط صحبتهام حرف بیربط نزنه یا نره یا خداحافظی نکنه.
+ ۴ مرداد بسیار روز عجیبی بود،کلیدواژههای روزی که گذشت،آتشنشانی،بهتزدگی و دیدن بچهها باشه.
بسم الله الرحمن الرحیم
یکی یکی از بالا دست می کشیدم روی زخمهای دستم و بعدش میرسیدم روی طرح لبخند کمرنگی که یادگار اعزام بیمار بدحال ساعت پنج صبح و دعوا با طب اورژانس بیمارستان مقصد بود، جاش هنوز کمرنگ روی دستم مونده !
ادامه مطلب
ماه اخره دختر قشنگ من
دختر قشنگم از ته دل ارزو میکنم زندگی تو عین من نشه...
عزیزِ جونم همه زندگیمو میدم که تو خوشحال باشی
هر کاری می کنم که تو ارامش داشته باشی
بهت قول میدم هیچ وقت نزارم دردایی که من کشیدم و زجرایی که بهم دادن سر تو هم بیارن...
دختر عزیز من هیشکی به اندازه مامان دوستت نداره باور کن... تو تنها دلیل زنده بودن منی...
انصافا این پنیک من برای ابراز احساسات و اعلام وجود بی خود ترین ویژگیمه.
بعدش عصبانی بودنم
ی جایی از چهرازی میگه من ی مرد عصبانیم اما اهمیتش دیگه ب چپمم نیست. هروقت اون رو میشنوم میگم من ی زن عصبانیم اما ...
تنگ کردن برای انجام کارایی ک داری از سخت ترین اعمال در سامرتایم هست. ملت هلو سامر میکنن من باید ترجمه هامو برسونم و ب فکر پروژه و فلان باشم.
چگونه باور کنم نبودنت را در کنارم..آنگاه ک دلهره هایم را با قطره اشکی تسکین میبخشی و خودت را نشانم میدهی..مگر میشود امشب رااحیا گرفت و یاد خطاهای تا همیشه توامان با خود نکرد....
دیگر لحظه ها هم از پس مکث های طولانی خوشبختی در وجودم به این مصیبت تن داده اند..
نه....کمی صبر کن یا صبار...
خوشبختی را چیزهای دیگری معنا میبخشد..چیزهایی از جنس تو و داشتنت...
ای بی نهایت..تا منتها الیه بودنم را در کنار خودت رقم بزن...
بهار رسیده و من، نمی دانم چرا امسال بر عکسِ هر سالِ دیگری دوست دارم زندگی را آرام آرام طی کنم. کارها را به دستِ کاردان بسپارم و گاهی فقط به تماشا بنشینم و حظ ببرم از لحظه لحظه ی مادر بودنم.
اسم دخترم، قبل از اینکه اصلا وجود داشته باشد، در خیالاتم "حنانه" بود. برایش هزاران بار در رویا قصه ی ستونِ حنانه ی مسجد النبی را تعریف کرده بودم و از اینکه قرار است دخترم هم اسمِ ستونی باشد در جایی که خیلی از دقایقِ بودنم را در آرزویش گذرانده بودم و می گذرانم؛
من و آرزوهایم با هم بودیم. از همان ابتدا.
با هم قد کشیدیم و با هم بزرگ شدیم.
همیشه و همه جا پیش هم بودیم و مالِ هم.
در جایی، من ایستادم. او هم ایستاد.
من همچنان ایستادم. او رفت.
من رفتم، او پیشتر رفت.
من ماندم، او دورتر رفت.
من ایستادم، در حسرتِ رفتنش.
او رفت، بی حسرتِ ماندم.
من ماندم در ناکجاآباد بودنم و او رفت به هرکجاآباد بودنش.
آرزوهایم را، هر کجا اگر دیدید، بگوئیدش که پشیمانم از ماندن؛
کاش میماند و مرا هم با خودش میبرد.
بعد از هر طوفان و شکست و اتفاق بدی که توی زندگی میفته، به یه دوره ریکاوری نیازه که ذهن استراحت کنه و بتونه یه کار دیگه رو شروع کنه یا تلخی اون اتفاق کمرنگ تر بشه. من هیچوقت این دوره رو جدی نمی گرفتم و بیشتر خودم رو تحت فشار میذاشتم. الان نسبت به ماه گذشته تغییر چندانی نکردم و گذشته رو هم پشت سر نذاشتم؛ اما قکر میکنم آماده ام که قدم بعدی رو بردارم.
این رسم اون قدر زیباست
گرامی داشت بزرگان
گرامی داشت سالخورده ها
گرامی داشت فامیل و اقوام
که حیفه کمرنگ بشه
...
بعد یک سال زندگی تند و سریع که هیچ کدوم از ما وقتی نداریم برای هم
دو هفته ای رو کنار هم جمع می شویم و این قطار تندروی زندگی از حرکت نگه داشته میشه
به سر تا پای زندگیم که نگاه می کنم می بینم اوضاع خیلی خرابه ، خدا توی زندگیِ من هست خوبم هست و هر روز و هر روز لطفش در حقّم بیشتر می شه امّا چرا من احساسش نمی کنم ؟ چرا براش وقت نمی ذارم ؟ چرا باهاش حرف نمی زنم ؟ چرا بخاطرش کاری نمی کنم ؟
همین سوالا تنم رو می لرزونه و به طبلِ تو خالی بودن خودم پی می برم ، همش حرف همش ادّعا پس کی قراره با خدا دوست باشی و حضورش رو توی زندگیت هر روز و هر روز بیشتر احساس کنی ؟
نمیدونم این متن رو بعدا میخونم یا نه، ولی خواستم بگم امروز 15ام مهرماه نود و هشته، یعنی دو سال از دانشجو بودنم میگذره و ترم پنجم. ولی خب حس میکنم تازه اومدم دانشگاه! و حس میکنم امروز روز سوم دانشگاست، چون از شنبه این هفته ست که دارم میام آزمایشگاه برای انجام پایاننامه ام. اوریانا فالاچی میگه "وقتی به هدف میرسی احساس پوچی میکنی، پس باید یه هدف جدید برای خودت بریزی" من هم از مهر پارسال تا مهر امسال (یعنی ترم 3 و 4) چون بدونِ پِلَن بو
ساعت مچی دوست دارم...قطعا اگر تمکن مالی داشتم، یک کلکسیونر ساعت می شدم...از همون ابتدای کودکی اصرار داشتم که ساعت بیاندازم...امروز که خیلی ها بواسطه موبایل از ساعت مچی چشم پوشی کردن، آدم های ساعت دار، خاص به نظر میان...هنوز هم از ایستادن مقابل ساعت فروشی های حول و حوش پلاسکوی مرحوم و تماشای ساعت های اصیل و قیمتی سیکو و سیتیزن لذت می برم...ساعت علاوه بر اعلام زمان، با انداختن در دست راست، نشانه ای از چپ دست بودنم است...این موضوع احترام ساعت را برای
به نام او...
سفر طولانی بابل بالاخره فردا تموم میشه و میرم خونه!
امروز تولد یکی از دوستای هانیه بود و که کلا ۲۴ ساعت میشناسمش!
رفتیم پارک جنگلی میرزاکوچک خان با دوستاشون؛خوب بود ؛خوش گذشت.
یکم رقصیدیم تو جاده پرپیچ سربالایی طور پارک و بعد هم کیک و چایی خوردیم و یکم بازی کردیم.
با این ک خوش گذشته بهم ولی انگار یه چیزی کمه!یا انگار یه بی حوصلگی هست و یا خیلی چیز های دیگر!
در بی تفاوت بودنم موفق تر بودم یکم ^_^ خوشحالم.
بی خوابی شبانه باز هم داره میاد
خیال میکردم ترس را پشت سر گذاشتهام، امّا مشت پرقدرتش را میبینم که گشوده پیش میآید و کمکم تمام من را در برمیگیرد. یک بار دیگر رسیدهام سر دوراهی بدون پیش و پس، جایی که به حکم انسان بودنم همیشه به آن برمیگردم. کاش میدانستم دیگران با تردیدها و اضطرابهای بزرگشان چه میکنند. من با این فکر که حالا هرکار بکنم یا نکنم میتواند یک اشتباه بزرگ باشد، بیقرار و بیقرارتر میشوم.
برف بود، کوه بود، سفیدی نتیجه ش بود و چشمهای من به طرز عجیبی خیره بود، و مغزم، داشت تصویر ذخیره میکرد و یه گوشه داشت آروم لذت میبرد، آروم، مغزم آروم بود...
کوه برید، بریم، وقتیکه برف هست، قشنگ تر از روزای معمول تابستونشه اما، به نظرم دیتاهای کمتری به مغز آدم میده ولی عمیق تر(درک رنگ سفید کمرنگ و پررنگ) و نور معنی بیشتری پیدا می کنه...
شده گیر کنی بین حرفای گفته و نگفته من الان تو بدترین حالت ممکن این حالتم
:/// وقتی دعا میکنی که ای کاش اون چیزایی که دیدی فقط یه رمز باشه بین
خودشو و خداش و واسه ی خداش ://هی دیگه بهتر از این نمیشه البته که میشه
هزارفرسنگ دوری میشه دلتنگی میشه و بازم سکوت میشه خدایا یعنی میشه؟؟ چه
تقدیری رقم بخورد که من با همه ی این خیال هایم واقعی شوم بودنم کنارت (ات
پایان کلماتم را با شک و تردید میگذارم چون میدانم ممکن است همه چیز تغییر
کند )
پرسشگر: هنگامیکه خواب هستید، چه میکنید؟
ماهاراج: نسبت به خواب بودنم هشیار هستم.
پرسشگر: آیا خواب یک وضعیت ناخودآگاه نیست؟
ماهاراج: بله، من به این ناخودآگاهی، هشیارم.
پرسشگر: و هنگامیکه بیدار هستید یا خواب میبینید چطور؟
ادامه مطلب
امروز ما را کاشتند. میتوانستیم سه ساعت بیشتر بخوابیم یا فیلم ببینیم یا چیزی کوفت کنیم یا روی زمین لم بدهیم و پایمان را دراز کنیم یا خمیازه های صدادار بکشیم. ولی به جایش شیک و رسمی لباس پوشیده ایم و پایمان را در کفش های رسمی چپانده ایم و سنگین و رنگین لبخندهای زورکی میزنیم.
هنوز شاگردهای جدیدم را ندیده، دوتایشان انصراف داده اند از حضور. غصه ام شد. نمیدانم آدم این ویترین هستم یا نه. وصله ء ناجور بودنم که آشکار است. این که بعدها جور بشوم یا نه، ف
معلم بودن دنیای خیلی خیلی هیجان انگیزی است که همیشه دوست داشتم تجربه اش کنم. وقتی وارد دنیای گرافیک شدم هیچوقت فکر نمیکردم یک روز اسم خودم را معلم گرافیک بگذارم! ولی امروز دوست دار خودم را یک معلم گرافیک خطاب کنم و با معلم بودنم کلی حال کنم.
حالا من بیشتر از ۲۰ شاگرد در حوزه های مختلف وب و گرافیک دارم و بابت تک تک شان از خودم افتخار در میکنم!
ازن که این وضعیت تا کی ادامه پیدا میکنه رو نمیدونم، این که چی قراره بشه رو نمیدونم، این که چه بلایی سر کارمون میاد رو نمیدونم، ولی یه چیز رو خوب میدونم، و اونم اینه که برای اولین بار تو زندگی، و در تمام مدتِ تلاشگر بودنم، تا این حد از موندن ناامید و به رفتن چنگ انداخته نبودم.
نمیدونم خوب یا بد، ولی حداقل خوشحالم که در آستانهی ۲۱ سالگی به این نتیجه رسیدم، و نه ۳۱ سالگی...
دردهای من
جامه نیستند
تا ز تن در آورم
چامه و چکامه نیستند
تا به رشته ی سخن درآورم
نعره نیستند
تا ز نای جان بر آورم
دردهای من نگفتنی
دردهای من نهفتنی است...
من ولی تمام استخوان بودنم
لحظه های ساده ی سرودنم
درد می کند
انحنای روح من
شانه های خسته ی غرور من
تکیه گاه بی پناهی دلم شکسته است
کتف گریه های بی بهانه ام
بازوان حس شاعرانه ام
زخم خورده است...
این سماجت عجیب
پافشاری شگفت دردهاست
دردهای آشنا
دردهای بومی غریب
دردهای خانگی
دردهای کهنه
اگر ابروهای نازک و کم پشت دارید بدانید که باعث می شود چهره شما بی حال و خسته به نظر برسد. کمرنگ بودن ابرو ها چهره را بی روح نشان میدهد. هاشور ابرو مویی یا هاشور ابرو طبیعی شما می توانید از هاشور ابرو دخترانه یا سبک هاشور ابرو اسپرت را به کار ببرید که سبک هاشور ابرو پهن و دخترانه می باشد تا سن شما را زیادتر نشان نداده و بسیار شیک و زیبا باشد .
هاشور ابرو مویی یا میکروبیلدینگ روی تاتو قدیمی یا تاتو قبلی هم امکان پذیر است به شرطی که تات
اومدنش طول کشید، خوابم برد
بیدار شدم دیدم خوابیده کنارم
همینجوری نگاش میکردم یه دفعه چشماش رو باز کرد
گف خوبی؟
گفتم اره
گف چیزی نمیخوای؟
گفتم نه
گف مطمئن؟
گفتم بغل
.
.
انقدر کیف میده وقتی خوابه دستاشو بگیری بچسبونی به صورتت چشماتو ببندی برای همیشه کنارت تصورش کنی
.
.
گف تو شبا کلا نمیخوابی نه؟
خواستم بگم حیف نیس شبایی که کنارتم رو بخوابم؟
به جاش گفتم دیشب که خوب خوابیدم..
.
.
حرف زدن باهاش خوبه
بچه بودم قبلا،
من فقط میخوام رو بودنم حساب باز کنه
اول از همه سلام :) بابت اینهمه نبودن یک عدد نادمِ معذرت خواهَم ^^
یه سری اتفاقاتی افتاد واسم که همشون یا واسم ناراحت کننده بود یا استرس آور ...
اولیش این بود که نتونستم جلوی این ناحقی هایی که میشد تو کلاسمون سکوت کنم! تونستم دوستیمونو نادید بگیرم (!) ممکنه بگین دوستات بودن :)) ولی متاسفانه من فقط دوستشون بودم ... جزوه ؟ کتاب ؟ سوال ؟ برگه میخوای تصحیح کنی نمره اضافه ؟ امشب تنهام میترسم بیا خونمون ؟ برامون کد درس ها رو بفرست ؟ با استاد حرف بزن امتحان
سلام
دختری هستم ۳۳ ساله و مجرد، تحصیلات لیسانس دارم و تا چهار سال پیش شاغل بودم، الان چهار ساله که بیکارم و با پس اندازی که دارم برای هزینه های شخصیم دستم رو جلو بابام دراز نمیکنم ، خانواده پرجمعیتی دارم یه تعداد از برادر خواهرام ازدواج کردن، منو دو تای دیگه مجردیم که بزرگترین شون منم که مجرد بودنم باعث شده خانواده م هم دیگه ازم خسته بشن و گاها با تیکه هاشون دلم رو بشکنن.
مشکل تنهایی و درک نشدن و بی هدفی به حدی داره این روزها آزارم میده که فکر
امیدوارم امسال خدا به همتون سلامتی و تندرستی عیدی بده ....
امیدوارم امسال در کنار خونواده اتون شاد باشین....
امیدوارم امسال اونقدر اتفاق خوب بیفته که اتفاقات بد پارسال در خاطرتون کمرنگ تر بشه......
سال نو مباااااااارک
سال ۹۸گذشت ....کاش بشه بهش فکر نکنیم....
امیدوارم سال خوبی داشته باشین:)
دانلود آهنگ محمد اصفهانی – بیش از هوا
Download New Music Mohammad Esfahani – Bish Az Havaa
دانلود آهنگ محمد اصفهانی بیش از هوا
دانلود آهنگ محمد اصفهانی بیش از هوا
متن آهنگ محمد اصفهانی با نام بیش از هوا
نشسته عطر یاد تو در خلوت رویای من
پر شده از خیال تو تموم لحظه های من
بخون دوباره قصه ای که قصه ساز من تویی
زمزمه کن ترانه ای ترانه ساز من تویی
بیش از هوا بیش از نفس محتاج با تو بودنم
شوق دوباره دیدنت دلیل زنده موندنم
بیش از هوا بیش از نفس محتاج با تو بودنم
شوق
دانلود آهنگ محمد اصفهانی – بیش از هوا
Download New Music Mohammad Esfahani – Bish Az Havaa
دانلود آهنگ محمد اصفهانی بیش از هوا
دانلود آهنگ محمد اصفهانی بیش از هوا
متن آهنگ محمد اصفهانی با نام بیش از هوا
نشسته عطر یاد تو در خلوت رویای من
پر شده از خیال تو تموم لحظه های من
بخون دوباره قصه ای که قصه ساز من تویی
زمزمه کن ترانه ای ترانه ساز من تویی
بیش از هوا بیش از نفس محتاج با تو بودنم
شوق دوباره دیدنت دلیل زنده موندنم
بیش از هوا بیش از نفس محتاج با تو بودنم
شوق
دانلود آهنگ محمد اصفهانی – بیش از هوا
Download New Music Mohammad Esfahani – Bish Az Havaa
دانلود آهنگ محمد اصفهانی بیش از هوا
دانلود آهنگ محمد اصفهانی بیش از هوا
متن آهنگ محمد اصفهانی با نام بیش از هوا
نشسته عطر یاد تو در خلوت رویای من
پر شده از خیال تو تموم لحظه های من
بخون دوباره قصه ای که قصه ساز من تویی
زمزمه کن ترانه ای ترانه ساز من تویی
بیش از هوا بیش از نفس محتاج با تو بودنم
شوق دوباره دیدنت دلیل زنده موندنم
بیش از هوا بیش از نفس محتاج با تو بودنم
شوق
درباره اینکه همه چی اونشب با شنیدن یه جمله و یه حرف و بعدش کلی بحث و اخم فروریخت و تموم شد مطمئنم ولی درباره بعدش و اینده ش و بعدش و بعدترش اصلا مطمین نیستمچون افکارم جسته گریخته ان لحظه ای ان محو ان کمرنگ ان...هنوز موندم بین بد و بدتر و رفتن و موندن یجورایی رو محاسبات ریاضی زندگی نمیکنم زندگیم بستگی ب حالم داره حالم میراند انچه را ک رواست...
نویسنده و محقق : اشکان ارشادی
یادمه که ورزش و مردم رو می دیدم و آقای شفیعی گفت : ژاپنیها میگند هرچیزی رو حتی شده کمرنگ یادداشت کن چون گاهی به سبب کثرت آگاهی ، از یادت میره!! ولی اگه نوشته باشی ، حتی کمرنگ! میتوانی بهش رجوع کنی.
چقدر تفسیرهای فوتبال با صدای آقای شفیعی رو دوست داشتم.
بگذریم.
در کرمانشاه زیاد نام ، برادران آشود رو در سیم پیچی شنیدم ، فقط میدانم ارمنی بودند.
خوب ، سیم پیچ نیستم ولی دوره دیدم . حالا حساب رو یادتون میدم ولی بقیه
نویسنده و محقق : اشکان ارشادی
یادمه که ورزش و مردم رو می دیدم و آقای شفیعی گفت : ژاپنیها میگند هرچیزی رو حتی شده کمرنگ یادداشت کن چون گاهی به سبب کثرت آگاهی ، از یادت میره!! ولی اگه نوشته باشی ، حتی کمرنگ! میتوانی بهش رجوع کنی.
چقدر تفسیرهای فوتبال با صدای آقای شفیعی رو دوست داشتم.
بگذریم.
در کرمانشاه زیاد نام ، برادران آشود رو در سیم پیچی شنیدم ، فقط میدانم ارمنی بودند.
خوب ، سیم پیچ نیستم ولی دوره دیدم . حالا حساب رو یادتون میدم ولی بقیه
در خاله بازی خواستی تا شوهرت باشمدر عین کودک بودنم نان آورت باشمهر جا که می خواهی بخوابی با عروسکهاتبا آن تفنگ چوبی ام دور و برت باشموقتی که سیب از شاخه ی همسایه می چینییک رشته کوه مطمئن پشت سرت باشمآنروزها می خواستم تا خواهرم باشییا من پسر باشم شما هم مادرم باشیتا آخر بازی سرم بر دامنت باشدچشمم به تصویر گل پیراهنت باشد
ادامه مطلب
♫ دانلود آهنگ مادرم حرفی بزن که تشنه لالایی ام من که جان میدم برایت همدم تنهایی ام به نام مادر با صدای آرون افشار به همراه متن ترانه و بهترین کیفیت
Download New Music BY : Ali Aron Afshar | Madar With Text And 2 Quality 320 And 128 On Musiceto
متن آهنگ مادر آرون افشار
♬♬♬
مادرم حرفی بزن که تشنه لالایی ام من که جان میدم برایت همدم تنهایی اممن همیشه کودکم آغوش تو جای من است من اگر خوبم دعایت پشت دنیای من استبوسه بر دستان گرمت میزنم شاه دلم با حضورت خانه روشن میشود ماه دلمهرچه میخواهد
میم گفت بهش فکر نکن اما من خیلی فکر و ذهنم درگیرش شدهدرگیر اینکه اگه یک سال قبل اون جسارت و نترس بودنم رو نداشتم ، اگه ادم اهل ریسکی نبودم الان هم اینجا و این نقطه از زندگیم نبودم و راه پیش روم انقدر قشنگ نبود شاید
و امروز چیکار کردم؟ در جواب به یک موقعیت جالب احتمالی ترسیدم.مردد شدم و با کوچکترین سیگنال منفی پا پس کشیدم
کجاست اون بخش جسور درونم؟چرا اینطوری شدم آخه
من باید این موقعیت رو تجربه کنم.باااید
اما فکر نمیکنم سراغ همین یکی برم.منتظر ب
تنها روی پشت بومی که فقط آسمون ازش دیده میشه نشستم دارم نهار میخورمخوابم میاد
و دارم فکر میکنم که بعد از نهارم برم بخوابم یا درسمو ادامه بدم
بیدار بودنم باعث افزایش یک نمره بشه مثلا . خوابیدنم باعث لذت آنیم شه
اما مگه اون نمرهه قراره کوه رو جا به جا کنه؟
من که به رفتن به نمایشگاه کتاب و خونه دوستم و ملاقاتشون نه گفتم
به خوابم نه نگم دیگه
به درک که قرار نیست زود تموم شی مرورت کنم :/ بعضی وقتها مثل الان ازتون متنفرم که هنوز تخصصی نشدید
*عنوان هم رب
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام به همه شما خوبان
شب قدر است و شب بازگشتن به سمت خدا. خدا همه چیز را می بخشد جز حق الناس را! حق الناس مهمه... خیلی چیزا رو از آدم می گیره...
خیلی بدی کرده ام خواسته یا ناخواسته اش مهم نیست. بدی های داشته ام. اشتباهاتی داشتم.... دستم به خیلی ها شاید نرسد حلالیت بگیرم اینجا محل خوبی است برای حلالیت طلبیدن . حلالم کنید ! با تمام استخوان بودنم ازتون میخوام حلالم کنید اگه نمیبخشید بگویید دقیقا چه کنم که ببخشید. ازتون ممنونم.
حضرت امام جعفر صادق علیه السلام:
شوهر در رابطه خود با همسرش از سه چیز بی نیاز نیست: سازگاری با او تا به
این وسیله سازگاری و محبت و عشق او را به خود جلب کند، و خوش خویی با او و
دلبری از او با آراستن خود برای وی و فراهم آوردن امکانات رفاهی او.
از کودکی تا به الان، ناراحتی ها و افسردگی ها و خشم و عصبانیت پدر و مادرم را دیده ام و اکنون که به جوانی رسیده ام به خاطر فرزند آخر و ششم بودنم باید پیری و درماندگی و اجبارهای آنان را ببینم...
این طور نمی شود پیش رفت... مسئله اصلی زندگی تو که دائم گوشه ای از ذهن و مغز تو را درگیر کرده و بخشی از بار شناختی را مصرف می کند، همچنان پدر و مادر است...
باید این پرونده را یک بار برای همیشه ببندی... این را از اهداف سال 98 خود قرار بده...
در بیست و چندمین روز از قرنطینه در این عصر مدرن، طی یک سری فعل و انفعالات نامعلوم ذهنی - روحی، به انبار رفتم و با مشقت کیسه ی پارچه ایِ حنا را پیدا کردم و آمدم کفِ آشپزخانه بساط کردم و برای اولین بار در زندگی ام، ناخن هایم را حناییِ کمرنگ کردم و به احتمال بسیار بالا الآن تنها دختر بیست و اندی سالهی این شهر درندشت باشم که ناخن هایی حنایی دارد...
و خب ^____^
فقط در یک کلمه ، برگشت به دوران 00-11
نه رمز دومی برای خرید اینترنتی و انتقال وجه و ...
با این سیستم رمز یکبار مصرف چه باید کرد؟؟؟
اینم دوران خودشو داره - هعی
کمتر از 400 مگ از اینترنتم مونده و نمیدونم واقعا
کسی از اینده خبر نداره اما با این وضعیت - خدا اخر و عاقبت منو بخیر کنه
#خداحافظی موقت
برنامه کلاس زبان سرجاشه اما شاید حضور من مدتی کمرنگ باشه . بدون من ادامه بدید . من طبق برنامه جلو میرم یعنی همون هفته ای 2 درس ، تا این اوضاع درست بشه
این روزها حال عجیبی دارم. یکدفعه به خود می آیم و از انسان بودنم شگفت زده می شوم، سینه ام تنگ می شود و احساس خفگی می کنم. به سختی قابل توصیف است، انگار که در یک لحظه به معنای واقعی بی هویت می شوم. تبدیل می شوم به ماده ای مستقل از جسم و خاطرات. نسبت به خودم غریبگی می کنم، انگار که انتظار می داشتم کس دیگری بودم.
حالت غریب و ترسناکیست. انقدر که در خود جمع می شوم و چشمانم را می بندم تا بیشتر احساس از فضا منفصل بودن، نکنم.
ممنون از اینکه مقابلم ننشسته ا
الان عنوانو نوشتم و بعد
یهو گفتم مشهد
شیفتم رو نگاه کردم احتمالا اگه موافقت بشه فردا به جای عصر میشم صبح
رفتم تو اتاق تا آماده شم یادم اومد اطراف حرم خیابونها بسته است
از رول دستمال کاغذی یه نوار بلند کندم
بعد یکی ته دلم گفت ولش کن پاییز
کله ظهر بری مشهد چکار کنی
میخوام برم زیارت بعد اگه بشه برم دکتر متخصص سنتی
فایده داره؟ زیارتو میگم
چقدر افسرده ام
چقدر زیاد افسرده و دل مرده ام
اگه گرما زده بشم چی؟
ولی امروز هوا حسابی خنکتره
چی
دختری درون من است با چشمانی به سیاهی فضای بیکران و موهایی به تاریکی شب. فرزند ماه است و از تنهایی در شب بیشتر از هر چیزی خوشش می آید. اکثر مواقع خیره میشود به هیچ چیز و در مورد همه چیز فکر میکند. بالاترین خوش بختیش قدم زدن زیر باران در حال گوش کردن به موسیقی است. زندگی را ساده میگیرد اما ساده نیست. زیاد گریه میکند و من به برق چشمان بارانی اش ایمان دارم.
دوستش دارم بیشتر از تمام قسمت های دیگر وجودم. بعضی اوقات تنها دلیل زنده بودنم است و تنها د
خالی از واژه ها و افراد و تجربه ها،
خلوت خلوت،
صدای خالی بودنم را می شنوم
نیازها یکی یکی قد علم می کنند
زمین و آسمان نمی شناسند،
نیازند
و من، نیازمند
نیازند
و با همه ی تنوع و پراکندگی شان
از «من» بر می آیند
«من» ای که اینک «تو» را می جوید؛
برآورده کننده ی حاجت هایش را،
پاسخ نیازهایش را،
«تو»یی به وسعت همه ی زمین و آسمان ها را
تو را به عمق شنوایی ام از خویش،
تو را به گستردگی نیازهایم می شناسم
سنگینی گوش است و دل،
از خواهش هایم تا نامهای بلندت
همان
برام مهم نیست چند شنبه اس. برام مهم نیست ساعت چنده. برام مهم نیست دیر شده یا نه... بذار کل دنیا قرنطینه باشن، این که بهونه چی باشه فرقی نداره. نمیدونم دارم به قول خارجیا اُوِرثینکینگ میکنم یا تو هم اندازه ی من دنبال بهونه ای اما... همین که هر چند روز یه بار شده اندازه ی پنج دقیقه دم در هم میبینمت تو این روزا غنیمته. و فکر نکن که نمیفهمم از این که نگرانیم رو برا خودت میبینی خوشت میاد! من نگرانتم و تو نگران ترم میکنی چون انگار دیدن نگران بودنم به خاطر
کرم پودرشاید همیشه به شما گفته شده باشد که باید در آرایش از اصل فصلی بودن و انتخاب رنگ ها بر اساس فصلی که در آن واقع هستید پیروی کنید و با تغییر فصل، رنگ لباس ها و آرایش خود را تغییر دهید، مثلاً آرایش خنک ( رنگ آبی و تن های صورتی ) و یا گرم ( زرد، خاکستری و زیتونی ). متاسفانه این شایعه همه گیر در مورد رنگ پوست، ممکن است شما را زمان انتخاب سایه ها و میکاپ با مشکل مواجه کرده و گمراهتان کند.تعیین رنگ پوست، معمولاً زمان انتخاب کرم پودر و پنکک مورد توجه
* از امتحانیان و کنکوریانیم؛)
ولی واقعیتش هیچجام به کنکوریا نمیخوره:/ نه عین آدم درس میخونم و نه چیز دیگری:»
* و هماکنون از اینجا صدای مرا میشنوید.
اینجا خیلی قشنگه؛ اما قشنگیش افاقه نمیکنه.. چرا که تنهام:/
تنهایی رو دوست دارم؛ اما نه این تنهایی رو! (این تنهایی با وجود خانوادست)
* دوست داشتم حالا که خونه نیستم و اینجام، کلی قدم بزنم و کلی عکس بگیرم و کلی از این موقعیت و فضای زیبا استفاده کنم؛ ولی به دلیل دختر بودنم فقط باید همینجا که الا
* از امتحانیان و کنکوریانیم؛)
ولی واقعیتش هیچجام به کنکوریا نمیخوره:/ نه عین آدم درس میخونم و نه چیز دیگری:»
* و هماکنون از اینجا صدای مرا میشنوید.
اینجا خیلی قشنگه؛ اما قشنگیش افاقه نمیکنه.. چرا که تنهام:/
تنهایی رو دوست دارم؛ اما نه این تنهایی رو! (این تنهایی با وجود خانوادست)
* دوست داشتم حالا که خونه نیستم و اینجام، کلی قدم بزنم و کلی عکس بگیرم و کلی از این موقعیت و فضای زیبا استفاده کنم؛ ولی به دلیل دختر بودنم فقط باید همینجا که الا
لامپ اتاق خاموش است. چراغ مطالعه روشن است. نشسته ام پشت لپ تاپ. به نیتِ درس خواندن نشسته ام. سالهاست که نشسته ام. سالهاست لامپ خاموش است. سالهاست بغض دارم. سالهاست که دلم برای خودم میسوزد. سالهاست آفتاب ندیده ام. سالهاست شبها رقصِ سایه آن درخت بید را روی دیوار اتاق تماشا میکنم. برایش موسیقی والس پخش میکنم. او میرقصد و من لحظات را زندگی میکنم. اما امشب پرده هارا کشیده ام.از هرچیزی که ان بیرون است متنفرم. سایه ای نیست. فقط منم. من و صفحه ارسال مطلب ج
عجب افسانه ایست این زندگانی ........عجایب حکمتیست این زندگانی
به هر نا مردمی باید دهان بست .....به هر بی حرمتی باید از آن جست
به هر ظلمی صبوری پیشه باید.............به هر دردی همی اندیشه باید
که باید حرمت هر کس نگه داشت .......نباید کینه ای از کس نگه داشت
اگر روزی ز صبرت کم بیاید .......................و یا از هر کسی شرمت بیاید
روی در گوشه ای از شر هر کس ..........ببندی در به رویت بهر هر کس
شوی بی ریشه از پندار مردم ....................بمانی در عجب از کار مردم
که ای اندیشه ی بالا به ظا
دنیا جا یی است که هربار کشف و حیرت تازه ای نصیب آدم میکند
کشف هایم بی کم و کاست محدود است ولی در تقلایم، درتقلای کشفی جدید، شاید خودم را دوباره کشف کنم و تجزیه کنم به ابعادی بهتر از این که هست، ابعادی خالی از کبر و غرور که درونش احساسات در غلیان است، ابعاد دیگرم شاید در اینجا که هستم نباشد جایی که باید باشم است، نمیدانم کجا اما هرجایی بهتر از هرجا، بهتر از راه رفتن در زمینی که مجبوری شخص دیگری باشی، جایی که شاید به اندازه نفس هایم
دهه 70 دوچرخه سواری بانوان را علم کردند تا بتوانند رای بگیرند...
واینک موتور سواری بانوان را علم می کنند تا رای بگیرند...
آزادی زنان بهانه ایست تا تورم 50 درصدی دولتی تَکراری در دهه 70 و 90 و حتی 80 را کمرنگ کنند...
برابری زنان هم مثله آزادی بیانشان یک شوخیست...
گلوله های در سینه میترا استاد شهادت می دهد...
زندانی شدن حسن عباسی هم همینطور...
ممنوعیت شعر خوانی میثم مطیعی هم همچنین...
و...
درباره این سایت